پارت۱۲

پارت12

روز ها و روزها از ملاقات به نظر تصادفی من با مینو سعادت گذشت.
اگه بخوام صادق باشم ...گاهی فراموش میکنم که ماموریتم چیه و دنبال چی هستم.گاهی وقتی به چشماش نگاه میکنم حس ارامشیو دارم که هیچ وقت نداشتم.من حتی زندگیم هم مال خودم نبود.انتخاب هام انتخاب من نبود.بچه ای که رها میشه و تا وقتی بزرگ میشه به جای بچگی کردن اموزش میبینه برای هدف نابودی...از سیزده سالگی اسلحه به دست میگیره...به ازای هر اشتباه کتک میخوره و شبا فقط کابوس میبینه...
مینو تنها نقطه ی روشن زندگی تاریک منه...
اصلا حواسم نبود که توی شب شده.بلند شدم و چراغارو روشن کردم.
کمی بعد صدای زنگ به صدا درومد.حوصله این یکیو دیگه ندارم...درو باز کردم.طولی نکشید که در محکم باز شد و مثل همیشه عصبانی بود
-تو دیشب چه غلطی کردی؟
-چی میگی؟
پاکتیپراز عکسو روی میزپرت کرد.چند تا عکس بیرون زد.برشون داشتم و یکی یکی نگاهشون کردم.عکسای منو مینو بود.دیشب...زیربارون...
-تو رفتی از دختره اطلاعات بیاری یا عین احمقا زیربارون برقصی مرتیکه؟
عکسارو روی میز گذاشتم و یقشو چسبیدم
-فرهاد حرف دهنتو بفهم یادت باشه تو بابای من نیستی فقط نقش بابای منو داری پس هیچی جلومو نمیگیره تا همینجا خفت نکنم.حالیته؟
-چتونه؟
صدای گیتی بود.تورو کم داشتم...یقشو ولکردم و رفتم عقب.
گیتی نگاهی به من و فرهاد انداخت و گفت
-تا کی میخواین این ماموریتو بچه بازی فرض کنین.میدونین این به گوش رییس برسه چی میشه؟
دستمو به موهام کشیدم و گفتم
-برای چی اومدین اینجا؟
گیتی کیفشو پرت کرد روی مبل و نشست روبروم.چقدر از شلختگیش و صدای زنگ دارش حرصم میگرفت.
-سازمان سیگنالای قوی ای نزدیک خونه ی مینو دریافت کرده.چیزی وارد زمان شده که بهش تعلق نداره.یا حداقل قراره وارد بشه.باید بفهمیم اون چیه.
-ینی میخوای بگی ماشین زمان تکمیل شده؟
گیتی گفت
-نه هنوز...اما تونستن یه سفر موفق داشته باشن.تونستن هشت دقیقه در زمان جلو برن.
گفتم
-کافی نیست...
گیتی بلند شد و در حالی که کیفشو روی دوشش مینداخت گفت
-باهاش قرار بزار.مینو باید از اپارتمانش دور باشه.
بهم نزدیک شد و با لحن چندشی گفت
-خوش بگذره پسرم
خنده ی مسخره ای کرد و رفت.از شنیدن لفظ پسرم اونم ازدهن این زن مو به تنم سیخ شد.
با مینو قرار گذاشتم و رفتم یه دوش بگیرم تا سرم اروم بیگره.
......................................
دیدگاه ها (۱)

پارت۱۳

پارت۱۴

پارت۱۱

پارت۱۰

من جونگکوک هستم ، نگهبان زمان .  وظیفه من این است که مطمئن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط